سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا می دانی کدام یک از مردم داناترند؟ گفت : خدا [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ خطاب به ابن مسعود ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :48
بازدید دیروز :21
کل بازدید :268209
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/5
1:31 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

 

بهشت نخستین که جایگاه اولیه ی آدم بوده است جز آن بهشت موعود است. بهشت آدم یک بهشت زمینی است، حتی نام خاصی دارد: بهشت عدن.
تورات و روایات اسلامی حدود جغرافیایی آن را هم نشان داده اند. باغی بوده است در سرزمین اردن. اصولا «جنت» در لغت به معنی باغ است. باغ خرمی که انبوه درخت ها و سبزه ها زمینش را فراپوشیده است آنچنان که دیده نمی شود.
آدم در اینجا چه می کرده و چگونه به سر می برده است؟ با حوا زندگی یی داشته است بی رنج، برخوردار و بی مسئولیت. هر چه می خواسته می یافته است. موجود زنده ای بوده است که همیشه در « حال » زندگی می کرده است.
هدف، ایده آل، درد، تضاد، ناخشنودی، انتقاد، انتظار، عشق، ایده آل، تعهد، مجهول، اندیشیدن، فهمیدن، احساس، آگاهی، کمبود، انحطاط، توقف، مانع، مشکل، ابهام، پیشرفت و تحول در بهشت او راه نداشته است و بهشت جائی نیست که در آن همه چیز هست، جائی است که در آن این چیزها نیست.

 

دکتر علی شریعتی

* * *

رویاهایم که بن بست می رسند
پایه ی بازی دیگری را علم می کنم

خاطر ِمن سرزمین پهناوریست 
به رنگ الماس های قاره ی سیاه
- که اگر اراده کنم با جرعه ای از زمزم سیرابش می شوم -
به بی نشانی جزیره ی کانگوروها
و به بلندای بر ّ جدید!

لانه ی گنجشگک من پیش از این حرف ها بر نقشه کنده کاری شده بود!
 

* * *

پ.ن.1. این تعبیر سامان سپنتا را خیلی دوست می دارم:

" ...

نیل نیلی روشن
نیلی که صلیب سرخ می برد
برای پنج خواهر درگیر
پنج قاره ی قهر
پنج انگشت شکسته "

 

و نیز این را:

" مگر یک لب
چند نی
می تواند بنوازد با هم
که برکه
هزاران نی دارد بر لب؟
"


پ.ن.2. منم  می خوام برم مشهد ... آخه چرا گفتم نمی یام؟!


89/7/21::: 2:45 ص
نظر()